برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و هر روز ( سعدی )
در روزهای آغازین سال نو برای همه دوستان و مخاطبان گرامی سالی پر خیر و برکت ، نعمت ، آرامش ، همراه با تندرستی ،آرزو میکنم . امیدوارم سال نو همه ما مصداق شعر لسان الغیب حافظ شیرازی باشد که گفت :
سال و فال و مال و اصل و نسل و تخت و بخت
یادت اندر شهریاری ، برقرار و بر دوام
سال خرم ،،،فال نیکو مال وافر حال خوش
اصل ثابت نسل باقی ، تخت عالی ، بخت رام
طبعا حال و هوای جمع و اوضاع جامعه و وضع اطرافیان بر حال ما تاثیر جدی دارد ، اما دنیای مان را کمابیش خودمان میسازیم ، امیدوارم در این سال بیش از پیش هوای حال و هوای خودمان را داشته باشیم تا اطرافیان هم از این حال خوب انرژی بگیرند و با هم روزگارمان را به سازیم .
اواسط شهریورماه امسال ( ۱۳۹۷ ) برای چند روز سفری داشتم به شهر دوشنبه تاجیکستان ، ده سال قبل هم دیداری از این کشور داشتم ، در این چند سال در چهره شهره عمومی دوشنبه تغییراتی ایجاد شده بود ، افزایش ساختمان های بلند مرتبه ، به سازی پارک های قدیمی و بهره برداری از پارک ها یا بقول تاجیک ها باغ های جدید ، نشانه هایی از برخی سرمایه گذاریهای خارجی ، پیدا شدن سر و کله برخی هیات های عربی که تا کنون جای پایی نداشته اند و . .
برخلاف دو دهه گذشته طی دو سه سال اخیر روابط دوکشور سخت ترین و سردترین روزهای خود را پشت سرگذاشت و برای اولین بار تبلیغات ضد ایرانی به عرصه رسانه های دولتی نیز کشیده شد ، با این همه بعنوان یک ایرانی چند مواجهه با مردم صمیمی این دیار در یکروز برایم بسیار دلچسب ، امیدوارکننده و غرور آفرین بود .
برای دیدن دوستی تصمیم گرفتم از طریق اتوبوس های برقی از خیابان مرکزی رودکی به منطقه قره بالا یا قریه بالا بروم ، چون در مسیر اصلاح و مرمت راه صورت میگرفت تغییراتی در حرکت اتوبوس ها ایجاد شده بود . لازم بود قدری پرس و جو کنم . در ایستگاه اتوبوس از پیرمردی که از نشان های آویزان به کتش معلوم بود از کهنه سربازان و افتخارآفرینان جنگ دوم جهانی بوده است ، شماره خط و اتوبوس های عازم منطقه مورد نظرم را سوال کردم دقیق نمیدانست ولی گفتگو را رها نمیکرد .
شما ایرانی هستید ؟ با جواب مثبت من بسیار ابراز خوشحالی کرد، از خوشاوندی ، همزبانی ، دوستی های درازمدت دو ملت ، همبستگی های تاریخی گفت آنقدر تا اینکه اتوبوس خط مورد نظرش آمد در آخر وقتی در اتوبوس مستقر شد به هنگام حرکت ایستاد و با خوشحالی همانند نظامیان ادای احترام کرد. بسیار صمیمی ، خوش سخن و دوست داشتنی بود. بنظرم حدود نود سال داشت .
برای انتخاب درست اتوبوس هایی که عازم منطقه قریه بالا هستند از شاگرد راننده و مسول دریافت بلیط اتوبوس بعدی مسیرش را سوال کردم قبل از پاسخ او خانم میانسالی که در ایستگاه ایستاده بود به من جواب داد که این اتوبوس نیست ، من شما را راهنمایی میکنم ، اتوبوس که راه افتاد آن خانم پرسید شما ایرانی هستید ؟ گفتم بله گفت من شما را میرسانم تشکر کردم و گفتم میخواهم با اتوبوس بروم. گفت مسیرها تغییر کرده اند و با اتوبوس سردرگم میشوید، در حال توضیح دادن بود که ماشینی شخصی رسید و علامت داد ، آن خانم گفت بفرمایید ، داماد و دخترم هستند ، ما شما را میرسانیم هرچه اصرار کردم که مزاحمتان نمیشوم و توضیح دادم که عجله ای ندارم ،قبول نکردند و گفتند شما میهمان ما هستید نمیگذاریم خودتان راهی شوید چون به زحمت می افتید ، بهر صورت محبت کردند و مرا تا مقصد رساندند و بعد به مسیر خود رفتند ، در برگشت از آن مسیر تاکسی گرفتم . راننده فرد دنیا دیده و سرد و گرم چشیده ای بود ،بعد از پرس و جو و احوالپرسی و اظهار تاسف از سردی که در روابط ایجاد شده گفت میدانی که ما همه در اصل یک ملت بودیم و هستیم ما هم خودمان را فارس میدانیم و متعلق به ایران بزرگ ، سخن تمدارانی که هر روز در حال آمدن و رفتن هستند را خیلی ملاک نگیرید ملت ها هستند که علقه و دوستی شان به این سادگی ها از بین نمیرود ، راننده آشنایی خوبی از ایرانی ها داشت میگفت من در جریان فعالیت های ایرانی ها هستم از ابتدای استقلال تا بحال میدانم که برخی کشورها برای به هم زدن دوستی پایدار دو ملت برنامه ریزی کرده و پول خرج میکنند اما بجایی نمیرسند ، البته او سهم سفارت ایران و بقول خودش کاهلی های آنرا در وضع پیش آمده کم نمیدانست .قبل از پیاده شدنم گفت راستی این را هم بهت بگم که به دلیل علاقه زیاد به ایران و ایرانی ها اسم نوه ام را سلمان فارسی گذاشته ام .
چند روز پیش پس از سالها و برای اولین بار سری به بخش بازنشستگی صدا و سیما زدم ، با خیلی از همکاران روبروشدم که از سن و سالشان مشخص بود تعداد زیادی از آنها طی چند سال اخیر شروع بکار کرده اند . ( لابد برای جوان گرایی ) برای دریافت پاسخ یک سوال که : محل بانکی که حساب بازنشستگان را به ان منتقل کرده اید در کجای جام جم است ؟ به سه اتاق مراجعه کردم که مجموعا حدود ده نفری کارمند در آنها حضور داشتند ( اما غیر فعال ) در نهایت هم راهنمایی غلط کردند که موجب سر در گمی و طی مسیر طولانی شد . جالب تر دیدن افرادی بود که در کریدور همان طبقه با تلفن همراه سخت مشغول گره گشایی از مشکلات خود و دوستان بودند ، بدون اغراق از کنار چند نفر تلفن بدست گذشتم که یکی با صدای بلند راجع به دریافت وام صحبت میکرد، دیگری سرگرم صحبت عمیق با خانواده محترمش بود ، سومی از خرید امروزش صحبت میکرد ( البته همینکه با تلفن شخصی و خارج از اتاق کار صحبت میکردند یک گام مثبت بود.) تشخیص اینکه کدام یک از آنها کارمند یا احتمالا ارباب رجوع است کارآسانی نبود .
بنظرم رسید حالا که خوشبختانه در چهارپنج سال اخیر برنامه های نقد و بررسی کارشناسی صدا و سیما بسیار فعال شده و در حجمی چند ده برابر سال های قبل به کنکاش در مسایل کشور می پردازد ، به دوستان یادآوری کنم زحمت بکشند بطور نا محسوس ( که البته ممکن نیست ) بنحوی کاملا محسوس سری به دوستان بخش های مختلف سازمان بزنند و از طریق مصاحبه با مسولان ، گفتگو با ارباب رجوع و نمایش فعالیت ها ، در واحد های متعدد و پرجمعیت سازمان عریض و طویل خود گزارش هایی مختصر با صلاحدید خود ( طبعا کس دیگری اجازه ندارد گزارش کند ، محسوس یا نا محسوس ) از برنامه ها و حوزه های متعددسازمان برای مردم به نمایش بگذارند . بخش بازنشستگی که خوشبختانه هم خود عریض ارباب رجوع زیادی هم دارد و شرایط برای مصاحبه و گزارش مردمی هم فراهم است، از دیگر حوزه ها هم می توانند در جهت شفاف سازی راجع به اعتبارات ، هزینه های تولید و پخش ، درآمد های مشارکتی و تبلیغات تجاری یا (برای اینکه مداخله محسوب نشود ) اصلا هرجودی که خود صلاح میدانند اندکی شفاف سازی کنند و به سایر دستگاه ها نشان دهند که در این مسیر که هر روز صحبت ، نصحیت و تاکید میکنند و زحمت تهیه گزارش و برنامه میکشند خود پیشرو ، معتقد و عامل هستند . انشاالله
نام شهر ادسا را قبلا چند بار به دلیل وقایع و حوادثی که بر خود دیده است ، در تاریخ مرور کرده بودم و میدانستم که این شهر که اینک یکی از جنوبی ترین شهرهای اوکراین و شهری پهلوگرفته بر کرانه دریای سیاه است در سالهای پایانی حاکمیت تزارها، روزی مامن محمد علی شاه قاجار پادشاه وقت ایران بوده است که پس از سرکوب مشروطه خواهان و آزادی طلبان و مقابله انان و در نتیجه خلع از سلطنت با هدایت و حمایت روس ها به آن شهر پناه برده بود ، مدتی را در باغ و ویلایی بزرگ مهمان تزارها بود و سپس با پیگیری و همت همسرش اقدام به خرید باغی مصفا در آن شهر و در نزدیکی ساحل کرد که به شکل باغ ها و کاخ های ایرانی بازسازی شده بود . این شهر با توجه به موقعیت ویژه خود در اواخر قرن هیجده و اوایل قرن بیست به روش معماری یونانی و ایتالیای بازسازی و مهیای پذیرش مهمانان و گردشگران خارجی شده بود .
در تابستان سال ۱۳۹۱ باتفاق دوست هنرمندم آقای حامد بایرام زاده که انزمان در کشور بلاروس ، دانشجوی کارشناسی ارشد بود و قصد داشت با ماشین از مینسک ( پایتخت بلاروس ) عازم اوکراین شود و از آنجا تا بندر ادسا برود ، راهی سفر شدیم . شرح سفر و طی مسیر مینسک به کیف ۰ پایتخت اوکراین ) و از آنجا به ادسا خود داستانی جدا دارد که به نمی پردازم ، اما داستان ادسای زیبا ، آرام و مورد توجه گردشگران حاوی نکاتی چند و عبرت آمیز است .
بدون تعارف دیدن شهری زیبا ، با امکاناتی مناسب ، امن بر ساحل دریای سیاه برای هر گردشگری جذاب و آرامش و امنیت آن مثال زدنی بود ، حضور گردشگرانی از کشورهای مختلف نشسته بر صندلی های کافه ها و رستوران های امتداد یافته در پیاده رو ها ، صدای گفتگو ها ، خنده ها و قهقه ها و شوخی های مسافران به زبانهای مختلف وتحرک و رونق گردشگری ،برای هر بیننده و تازه واردی نشاندهنده ثبات ، آرامش ، انسان دوستی و مهمان نوازی مردمان شهر ادسا بود .
اما کمتر از یکسال و تنها چند ماه بعد از این مشاهدات جنگ و درگیری در اوکراین شروع شد . دو دسته شدن مردم و درگیری روس تبارها و اوکراینی ها ، البته با دخالت غربی ها و روس ها همه کشور اوکراین را برای چندین سال درگیر جنگ و خشم و برخورد و انتقام کرد . وقتی شنیدم در زمان درگیریهای قومی ، شهر ادسا این شهر زیبا ، آرام و با امنیت مثال زدنی دچار نا امنی و درگیری سخت داخلی شده است برایم باورپذیر نبود . اما غیرقابل باورتر، خواندن و شنیدن خبری از ادسا بود که در آن به آتش زدن مجموعه مسی روس تبارها بود که عده ای از اهالی حتی با تشکیل حلقه ای انسانی بر گرد آن مجموعه مانع فرار ساکنین از آتش می شده اند . این خبر را با شرح و تفسیر و تصویر از منابع مختلف خواندم ، شندیم و دیدم ، هنوز هم باور نمیکنم و همواره امیدوار بودم که کسی بطور مستند بگوید کل آن خبر ها و تصویرها دروغ و تحریف و ساختگی بوده است .
. . .بدون تردید امنیت نعمت بی بدیل و غیر قابل جایگزینی است ، بر این اساس دشمنان پیشرفت و توسعه کشورها همواره ابتدا ، امنیت و یکپارچگی یک کشور را نشانه میروند .
با هر تفکر و پیشینه ای ابتدا باید به حفظ و تحکیم امنیت آحاد جامعه فکر کرد ، امیدوارم سرنوشت تلخی که گفته شد برای هیچ شهری در هیچ جای جهان تکرار نشود .
سعدی ( بوستان )
طی سالهای گذشته صدا و سیما همواره با نقد بسیاری از مخاطبان خود در خصوص چینش و کنداکتور مطول عزاداری هم به لحاظ حجم و تعداد برنامه ها و هم به لحاظ میزان هفته ها و ماه های مستمر عزاداری مواجه بوده است . طبعا مخاطبان عام و مردمانی که نسبت به موضوع انتقاد و اعتراض دارند به اندازه کافی نسبت به حفظ شعایر مذهبی و رعایت حریم بزرگان دین و عزاداری برای مصایب اهل بیت ( ع )احترام ، توجه و حساسیت دارندو غالبا خود در این مراسم ها عاملند نه ناظر ،اما این نقد نسبت به چینش و کنداکتور برنامه های شبکه های مختلف سیما وجود دارد که مدیران و برنامه ریزان ذیربط بر اساس یک باور یا پیش بینی نا درست ، افزاش حجم برنامه های مذهبی و طول ایام پخش این نوع برنامه ها را به معنای توجه جدی حود ، انجام قطعی تکلیف و از همه مهمتر رضایت مخاطب تلقی میکنند.آنها این اشتباه را میتوانند به سادگی از طریق انجام نظر سنجی علمی توسط یک نهاد مستقل سنجش و پژوهش متوجه شوند و روند روبه تزاید و افراطی موجود را اصلاح کنند .
متاسفانه از مدتها قبل از روز اربعین امام حسین ( ع ) شاهد گزارش های زنده ای توسط برخی گزارشگران بودیم که در بسیاری از موارد از شور و حال و پویایی لازم برخوردار نبودند ، تمرکز گزارش های تلویزیونی می بایست بر تصویر باشند اما در برخی از این گزارش ها بویژه روزهای آغازین ارسال گزارش ها شاهد تصویر کم مایه و بی تحرک همراه با فضا سازی های مصنوعی و هیجان کاذب گزارشگران بودیم ، برنامه ریزان تلویزیون باید بپذیرند که برخی از این برنامه ها و گزارش ها نه تنها برای مخاطبان مثبت و سازنده نیستند بلکه آثار منفی در پی دارند .
البته با نقدی که بیان شد نباید پخش تعدادی از ارتباط های زنده ، گزارش های روزهای منتهی به اربعین و مستندهای حضور زایرین دیگر کشورها در مراسم راهپیمایی عظیم و بین المللی اربعین نادیده گرفته شوند . مهم این است که تلویزیون در هر شرایطی احترام مخاطب را حفظ و رعایت کند . احترام مخاطب هم چیزی نیست مگر ارایه برنامه های با کیفت و برخورد صادقانه و غیر تصنعی با او
شبکه ای ماهواره ای بنام ایران اینترنشنال ازاردیبهشت سال 1396 بعنوان شبکه تلویزیونی خبری و تحلیلی بیست و چهار ساعته شروع به کار کرده بود . این شبکه طی مدت فعالیت ،ماهیت اصلی و هویت گردانندگان و خط مشی خود را توضیح نداده است. در ویکیپدیا نوشته شده که شرکت دی ام آ مدیا با مدیریت یک تبعه عربستان سعودی این شبکه راه اندازی کرده است. از روی ترکیب نیروهای جلوی دوربین مشخص بود که عوامل آن ترکیبی از نیروهای شبکه بی بی سی فارسی و من و تو هستند . طبعا این مجموعه یکی دو سال قبل از افتتاح و راه اندازی شبکه مشغول تدارک و تهیه مقدمات ، تجهیز استودیوها ، امکانات فنی ، انتخاب و آموزش نیروهای خود بوده است ,و همانند دو شبکه ای که قبلا ذکر شد دفتر مرکزی این شبکه در لندن و پخش آن نیز از انگلیس است .
گرچه معمولا اینگونه شبکه ها حداقل برای مدتی برای حذب مخاطبان و جلب نظر آنان سعی در نمایش و انعکاس به اصطلاح مشی بی طرفی دارند ، با این وجود نوع صحبت ها ،ترکیب نیروهای بکار گرفته شده ،خطوط فکری مدعوین ،احتیاطی که در مورد اخبار مربوط به عربستان سعودی ،متحدین و مرتبطین به ان صورت میگیرد در مقایسه با اخبار و رویدادهای ایران ، همه نشانگر خط فکری حاکم بر این رسانه جویای نام است .
نکته قابل تامل دیگر سرمایه اولیه راه اندازی و هزینه های سنگین تولید برنامه و انعکاس اخبار از مناطق مختلف است . معمولا این نوع شبکه ها برای شروع بکار به سرمایه بیشتری نسبت به شبکه های عمومی نیاز دارند ، چون آنها به راحتی میتوانند از محصولات و تولیدات دیگران نیزاستفاده کنند ولی یک رسانه خبری ، ی ، علاوه بر تجهیزات استودیوی و فنی معمول ،نیاز به ارتباطات گسترده و امکانات و تجهیزات فراوان و گسترده تری در خارج از استودیو دارد .
در جریان انعکاس اخبار حادثه تروریستی در اهواز شبکه اینترنشنال به ناگهان میان منافع سازمانی یا تعهدات ی خود با عرق و تعلق میهنی ( اگر بطور احتمالی مقداری ضعیف در چندتایی وجود داشت ) می بایست تصمیم گیری و انتخاب کنند آنها با مصاحبه با عوامل اصلی تروریست و انعکاس نظرات آنها بخوبی اهداف ، جایگاه و آبشخور مالی و ی خود را نشان دادند . البته کشورهای مخالف ایران بویژه آمریکا و عربستان طی چند سال اخیر بطور آشکار بر سرمایه گذاری برای ضربه زدن به ایران تاکید و اعلام و اعتراف کرده اند و کاخ سفید رسما طی حدود بیست سال گذشته هرسال چند ده میلیون دلار را به کارهای تبلیغاتی و رسانه ای علیه ایران اختصاص داده اند .با این وجود با هر منطق و استدلالی و با هر توضیح و سفسطه ای سرسپردگی برای منافع عربستان در برابر منافع ملی مردمان ایرانی و هموطنان در بهترین شبکه ها هم بدترین نوع مزدوری انهم در سطح اینترنشنال است .
این روزها که به دلیل برگزاری مراسم پر شور عزاداری و مجالس سوگواری حضرت امام حسین ( ع ) و یاران آن امام مداحی ها و نوحه خوانی ها در شکل های مختلف ، با شعرهای متنوع و شیوه ها و گویش های متعدد در گوشه و کنار کشورمان برگزار میشود ، فرصت خوبی است که صدا و سیما این تنوع و توجهات مردمی را در قالب عزاداری ها ، نوحه خوانی ها و مداحی های مختلف به نمایش بگذارد و چند سالی است که سیما با برخورداری از امکانات فنی تلاش میکند تا در روزهای تاسوعا و عاشورا دقایقی از عزاداریهای شهرهای مختلف را بطور زنده و مستقیم به کمک مراکز صدا و سیما و بعضا از طریق اینترنت پوشش دهند که این اقدام در جایگاه خود با اهمیت و برای نمایش شور و حال و توجه اقوام و اقشار مختلف کشور به عزاداری و حفظ شعایر مذهبی تاثیر گذارست ، طبعا انتظار میرود که هر سال برکیفیت و کمیت این اقدام افزوده شود و علاوه بر قطعات کوتاه پخش مستقیم ، در قالب برنامه های تولیدی ، عزاداریهای مناسب و متین در شهرهای مختلف ضبط و پخش شوند.
نکته اصلی مورد توجه و تاکیدم در این یادداشت نقد پخش بیش از حد مداحی ها در این ایام در همه شبکه هاست .بویژه تاکید صدا و سیما بر پخش مداحی از چندان مداح خاص ، برخی از این مداح ها طی سالها در مناسبت های ی با صحبت ها و اقدامات ی خود اصرار ورزیده اند که تنها به یک جریان ی و نه همه مردم تعلق دارند ، آنها شان ی خود را از شان مردمی و مذهبی خود بالاتر دانسته اند و بر این موضع اصرار ورزیده اند ، اینکه صدا و سیما هم بر استفاده مکرر از آنها اصرار میورزد به لحاظ تخصصی عجیب است ، معمولا رسانه ها سعی میکنند تا از هر تاکید و تدوام بازدارنده ای بپرهیزند ،اما صدا و سیما حتی برای استفاده غیر معقول و غیر معمول از برخی مداحانی که پرونده و محکومیت داشته اند یا حتی در شرایطی در چهارچوب ضوابط خودرسانه برای مدتی ممنوع التصویر بوده اند و یا به تفکر و گرایش خاصی شهرت دارند اصرار دارد.
جالب است که همین روزها شاهد نقد برخی کارشناسان و دلسوزان جامعه در رسانه های رسمی ، فضای مجازی و بعضی مقالات رومه ها در این باب و توصیه و پیشنهاد های تخصصی به صدا و سیما هستیم اما این رسانه عام و همگانی بر رفتار و شیوه معمول مخاطب گریز خود همچنان اصرار می ورزد .
خبر ناگوار فوت ناگهانی حمید گلشریفی ، همکار سابقمان را امروز شنیدم . بسیار تلخ و باورنکردنی بود . گرچه بارها شنیده ایم که مرگ از رگ گردن به انسان ها نزدیکتر است اما بازهم برایمان باور پذیر نیست . گلشریفی را آخرین بار در مراسم خاکسپاری و ترحیم قاسم افشار ( 29 اردیبهشت سالجاری ) در تهران دیدم و با هم احوالپرسی کردیم ، حضورش در آن مراسم فرصتی شده بود تا تعداد زیادی از همکاران خبری سیما ، اعم از دبیران ، سردبیران و خبرنگاران دهه شصت را بعد از مدتها در یکجا ببیند و احوالپرسی کند ، همکارانی که مدت ها در کنار هم کار کرده بودند . علاوه بر ان مقطع ، گلشریفی بین سالهای 74 تا 76 بعنوان خبرنگار نمایندگی صدا و سیما در لندن فعالیت داشت ، دوسال از این مدت را باهم و در کنارهم بودیم . او پس از آن مقطع نیز به دلایل شخصی در لندن ماند و در نهادهای مختلف از جمله مرکز اسلامی انگلیس فعالیت داشت . حمید گلشریفی به دلیل آشنایی خوبی که به زبان انگلیسی داشت ، همچنین تسلطی که بر زبان عربی داشت در موارد زیادی بعنوان کارشناس در مسایل ایران در بحث و گفتگوهای شبکه هایی همانند الجزیره و بی بی سی عربی شرکت میکرد و از منافع ملی و مواضع رسمی ایران دفاع میکرد ، در این گفتگوها با اینکه گویندگان و کارشناسان همواره از نام جعلی برای خلیج فارس استفاده میکردند وی همیشه نام کامل خلیج فارس را مورد توجه و تاکید قرار میداد .
حمید گلشریفی همکاری صادق ، انسانی شریف و ارتباطگری حرفه ای با اخلاق خوش بود . اوخوش برخورد بذله گو و همراه بود ، عشق و ارادت خاصی به حضرت اباعبدالله الحسین داشت و از خدمت بی منت به زایران حرمین شرفین لذت می برد ، سال 79 که توفیق تشرف به مکه معظمه و زیارت خانه خدا پیدا کرده بودم ، در ایام مناسک ، در حالی که از رمی جمره برمیگشتم ناگهان احساس کردم در میان جمعیت فراوان کسی با بلند گو نامم را صدا میزند، چون بنظرم این موضوع غیر طبیعی آمد توجه نکردم و به مسیرم ادامه دادم، این بار صدایی قویتر شنیدم خوب نگاه کردم حمید گلشریفی را که رشید و بلند قد بود با بلندگویی در دست دیدم که تعدادی پیر مرد و پیرزن را همراه دارد و از رمی جمره باز میگردند ، بعد از احوالپرسی گفت از لندن با کاروانی برای حج آمده ام ، داوطلبانه تعدادی زایر فارسی زبان ، عرب زبان و انگلیسی زبان را همراه کرده به رمی جمرات برده ام و اکنون بر میگردیم ، گلشریفی علاوه بر اینکه به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی مسلط بود هیچگاه در یکجا ساکت و راکد نمی ماند اهل تحرک و پویایی بود. کارشناس و به کارش علاقه مند بود .
خدایش رحمت کند که زود از میان ما رفت .
منتشر شده در رومه ایران تاریخ22 مرداد ماه 1397 ص 24 با عنوان : انسانی شریف و ارتباطگری حرفه ای
نام شهر ادسا را قبلا چند بار به دلیل وقایع و حوادثی که بر خود دیده است ، در تاریخ مرور کرده بودم و میدانستم که این شهر که اینک یکی از جنوبی ترین شهرهای اوکراین و شهری پهلوگرفته بر کرانه دریای سیاه است در سالهای پایانی حاکمیت تزارها، روزی مامن محمد علی شاه قاجار پادشاه وقت ایران بوده است که پس از سرکوب مشروطه خواهان و آزادی طلبان و مقابله انان و در نتیجه خلع از سلطنت با هدایت و حمایت روس ها به آن شهر پناه برده بود ، مدتی را در باغ و ویلایی بزرگ مهمان تزارها بود و سپس با پیگیری و همت همسرش ( ملکه جهان ) اقدام به خرید باغی مصفا در همان شهر و در نزدیکی ساحل کرد که به شکل باغ ها و کاخ های ایرانی بازسازی شده بود . این شهر با توجه به موقعیت ویژه خود در اواخر قرن هیجده و اوایل قرن بیست به روش معماری یونانی و ایتالیای بازسازی و مهیای پذیرش مهمانان و گردشگران خارجی شده بود .
در تابستان سال ۱۳۹۱ باتفاق دوست هنرمندم آقای حامد بایرام زاده که انزمان در کشور بلاروس ، دانشجوی کارشناسی ارشد بود و قصد داشت با ماشین از مینسک ( پایتخت بلاروس ) عازم اوکراین شود و از آنجا تا بندر ادسا برود ، راهی سفر شدیم . شرح سفر و طی مسیر مینسک به کیف ( پایتخت اوکراین ) و از آنجا به ادسا خود داستانی جدا دارد که به آن نمی پردازم ، اما داستان ادسای زیبا ، آرام و مورد توجه گردشگران حاوی نکاتی چند و عبرت آمیز است .
بدون تعارف دیدن شهری زیبا ، با امکاناتی مناسب و امن بر ساحل دریای سیاه برای هر گردشگری جذاب و آرامش و امنیت آن مثال زدنی بود ، حضور گردشگرانی از کشورهای مختلف نشسته بر صندلی های کافه ها و رستوران های امتداد یافته در پیاده رو ها ، صدای گفتگو ها ، خنده ها و قهقه ها و شوخی های مسافران به زبانهای مختلف وتحرک و رونق گردشگری ،برای هر بیننده و تازه واردی نشاندهنده ثبات ، آرامش ، انسان دوستی و مهمان نوازی مردمان شهر ادسا بود .
اما کمتر از یکسال و تنها چند ماه بعد از این مقطع مشاهدات، جنگ و درگیری در اوکراین شروع شد . دو دسته شدن مردم و درگیری روس تبارها و اوکراینی ها ، البته با دخالت غربی ها و روس ها همه کشور اوکراین را برای چندین سال درگیر جنگ و خشم و برخورد و انتقام کرد . وقتی شنیدم در زمان درگیریهای قومی ، شهر ادسا این شهر زیبا ، آرام و با امنیت مثال زدنی دچار نا امنی و درگیری سخت داخلی شده است برایم باورپذیر نبود . اما غیرقابل باورتر، خواندن و شنیدن خبری از ادسا بود که در آن به آتش زدن مجموعه مسی روس تبارها بود که عده ای از اهالی حتی با تشکیل حلقه ای انسانی بر گرد آن مجموعه مسی مانع فرار ساکنین از آتش می شده اند . این خبر را با شرح و تفسیر و تصویر از منابع مختلف خواندم ، شندیم و دیدم ، هنوز هم باور نمیکنم و همواره امیدوار بودم که کسی بطور مستند بگوید کل آن خبر ها و تصویرها دروغ و تحریف و ساختگی بوده است .
. . .بدون تردید امنیت نعمت بی بدیل و غیر قابل جایگزینی است ، بر این اساس دشمنان پیشرفت و توسعه کشورها همواره ابتدا ، امنیت و یکپارچگی یک کشور را نشانه میروند .
با هر تفکر و پیشینه ای ابتدا باید به حفظ و تحکیم امنیت آحاد جامعه فکر کرد ، امیدوارم سرنوشت تلخی که گفته شد برای هیچ شهری در هیچ جای جهان تکرار نشود .
به تازگی فرصت کردم کتاب سرگذشت خانم اینگرید برگمن را مطالعه کنم . کتاب از آن نظر برایم جالب بود که با خواندن آن صرفا داستان و سرگذشت یک هنرپیشه مرور نمیشود بلکه ابعاد مختلفی ازشرایط زندگی ، فرهنگ و هنر حاکم ، تفاوتهای موجود در نگاه اروپاییان آنزمان باآمریکایی ها ، سیر مهاجرت بسیاری از نخبگان اروپایی به آمریکا در آستانه جنگ جهانی دوم و سالهای جنگ نیز بنوعی مورد توجه قرار گرفته است .
اینگرید برگمن یکی از بزرگترین هنرپیشه های هالیود در سالهای دهه چهل تا اواخر دهه هفتاد قرن بیستم است . برگمن هنرمندی سویدی است که پس از بازی در چند فیلم سینمایی در کشورش ، در سالهای نزدیک به شروع جنگ جهانی دوم عازم اروپا میشود. او طی سالهای بازیگری ، در فیلم های معروف تاریخ سینما ، همچون کازابلانکا ، آناستازیا ، قتل در قطارسریع السیر، چراغ گاز و . . . بازی کرد که سه بار جایزه آسکار را برایش به ارمغان آورد . اینگرید برگمن با بزرگترین کارگردان های تاریخ سینما از جمله روبرتو روسیلینی ، ویکتور فلیمینگ، آلفرد هیچکاک ، اینگمار برگمان ، ،کارکرد. گذشته از شرح زندگی زندگی و شرایط پرفراز نشیب زندگی او ، در مطا چگونگی رشد و جهانی شدن تولیدات هالیود آشنا شد .
ارتباط نزدیک و بهره گیری از داستان های نویسندگان برتر آنزمان همچون برناردشاو انگلیسی نمایشنامه نویس و منتقد ادبی معروف ، جان اشتاین بک ، نویسنده آمریکایی کتابهای خوشه های خشم ، موش ها و آدم ها ، و . . .همچنین ارنست همینگوی نویسنده کتاب پیرمرد و دریا ، و وداع با اسلحه . . . که هر سه نویسنده از دریافت کنندگان جایزه نوبل هستند ، سالهای اوج بازیگری و قدرت و ظرفیت ها
و قدرت و ظزفیت هالیود را نشان می دهد .
البته در حاشیه مسایل سینمایی توجه به امکانات فیلمبرداری ، وسایل حمل و نقل دریایی و صنعت تازه راه افتاده حمل و نقل هوایی مسافر ،
وسایر وسایل ارتباطی نیز بخوبی شرایط صنعتی، اجتماعی و فرهنگی اروپا و آمریکای آنزمان را نشان میدهد .
چاپ اول کتاب توسط نشر قطره و در سال ١٣٨٣ صورت گرفته است.
امسال امکان حضور و بازدید از نمایشگاه کتاب نیافتم، چون در تهران نبودم ، ولی چون گذشته اخبار رویدادهای نمایشگاه ، بازدیدها ، کتاب های جدید ارایه شده ، کتاب های پرفروش و در مجموع استقبال خوبی که از نمایشگاه شده را دنبال کردم . خوشبختانه با وجود سلطه گرانی ها در زندگی روزمره مردم ، علاقه به کتاب ، خرید کتاب و کتابخوانی هنوز امیدوارکننده است . در گزارش ها ، تصاویر خبری و کلیپ های تصویری، صف هایی از مراجعین و مشتاقان کتاب و کتابخوانی دیده میشد که صبورانه برای دیدار نویسنده محبوب خود و درج امضای او بر صفحه ای از کتاب مورد نظر در صف ایستاده بودند .
هر کدام از ما اصولا کمتر خاطره یا حس خوبی نسبت به صف داریم از هرنوع و شکلش ولی دیدن صف کتاب خالی از لطف نیست به چند دلیل :
-- اینکه نویسنده ها و محققین ما با تلاش ها و زحماتشان توسط بخشی از مردم بخوبی دیده میشوند .
--میشود باور کرد که مشتاقان منتظر در صف حداقل کتاب مورد نظر و نویسنده را بخوبی میشناسند و کتاب هایش را دنبال میکنند.
-- ارزش این صف را در مقایسه با صف مثلا دیدار با یک بازیگری که صرفا به واسطه بازی و حضور در یک فیلم یا سریال مورد توجه قرار گرفته است نباید دست کم گرفت . بدون اینکه بخواهیم ارزش بازیگر و هنر بازیگری را نا دیده بگیریم ، گاهی دیده میشود که یک بازیگر جوان کم تجربه و کم سواد به دلیل انتخابش توسط کارگردان و حضور در یک فیلم و یا مجموعه تلویزیونی مورد توجه گسترده طیفی از تماشاگران قرار میگیرد ، بازیگری که پیشینه ای در بازیگری نداشته و بعداز این نمایش هم دیگر حضوری تاثیر گذار در عالم هنر نخواهد داشت ، خلاصه اینکه در کنار افراد با پیشینه و مجرب و خلاق بازیگر افرادی هم بر اثر اتفاق و بدون زمینه لازم بیش از سهم تلاششان در معرض دید رسانه ها قرار میگیرند ولی یک نویسنده به هیچ وجه نمیتواند بدون اشراف، مطالعه ، زمینه قبلی و توانایی نویسندگی کتابی ارایه کند و مورد استقبال هم قرار گیرد .
برای همه نویسندگان و تلاشگران حوزه نشر همچنین هنرمندان پر تلاش و مردی این دیار آرزوی توفیق بیش از پیش داریم .
اواسط شهریورماه امسال ( ۱۳۹۷ ) برای چند روز سفری داشتم به شهر دوشنبه تاجیکستان ، ده سال قبل هم دیداری از این کشور داشتم ، در این چند سال در چهره عمومی شهر دوشنبه تغییراتی ایجاد شده بود ، افزایش ساختمان های بلند مرتبه ، بهسازی پارک های قدیمی و بهره برداری از پارک ها یا بقول تاجیک ها باغ های جدید ، نشانه هایی از برخی سرمایه گذاریهای خارجی ، پیدا شدن سر و کله برخی هیات های عربی که تا کنون در این شهرجای پایی نداشته اند و . . .
برخلاف دو دهه گذشته طی دو سه سال اخیر روابط دوکشور سخت ترین و سردترین روزهای خود را پشت سرگذاشت و برای اولین بار تبلیغات ضد ایرانی به عرصه رسانه های دولتی نیز کشیده شد ، با این همه بعنوان یک ایرانی چند مواجهه با مردم صمیمی این دیار در یکروز برایم بسیار دلچسب ، امیدوارکننده و غرور آفرین بود .
برای دیدن دوستی تصمیم گرفتم از طریق اتوبوس های برقی از خیابان مرکزی رودکی به منطقه قره بالا یا قریه بالا بروم ، چون در مسیر اصلاح و مرمت راه صورت میگرفت تغییراتی در حرکت اتوبوس ها ایجاد شده بود . لازم بود قدری پرس و جو کنم . در ایستگاه اتوبوس از پیرمردی که از نشان های آویزان به کتش معلوم بود از کهنه سربازان و افتخارآفرینان جنگ دوم جهانی بوده است ، شماره خط و اتوبوس های عازم منطقه مورد نظرم را سوال کردم دقیق نمیدانست ولی گفتگو را رها نمیکرد .
شما ایرانی هستید ؟ با جواب مثبت من بسیار ابراز خوشحالی کرد، از خوشاوندی ، همزبانی ، دوستی های درازمدت دو ملت ، همبستگی های تاریخی گفت آنقدر تا اینکه اتوبوس خط مورد نظرش آمد در آخر وقتی در اتوبوس مستقر شد به هنگام حرکت ایستاد و با خوشحالی همانند نظامیان ادای احترام کرد. بسیار صمیمی ، خوش سخن و دوست داشتنی بود. بنظرم حدود نود سال داشت .
برای انتخاب درست اتوبوس هایی که عازم منطقه قریه بالا هستند از شاگرد راننده و مسول دریافت بلیط اتوبوس بعدی مسیرش را سوال کردم قبل از پاسخ او خانم میانسالی که در ایستگاه ایستاده بود به من جواب داد که این اتوبوس نیست ، من شما را راهنمایی میکنم ، اتوبوس که راه افتاد آن خانم پرسید شما ایرانی هستید ؟ گفتم بله گفت من شما را میرسانم تشکر کردم و گفتم میخواهم با اتوبوس بروم. گفت مسیرها تغییر کرده اند و با اتوبوس سردرگم میشوید، در حال توضیح دادن بود که ماشینی شخصی رسید و علامت داد ، آن خانم گفت بفرمایید ، داماد و دخترم هستند ، ما شما را میرسانیم هرچه اصرار کردم که مزاحمتان نمیشوم و توضیح دادم که عجله ای ندارم ،قبول نکردند و گفتند شما میهمان ما هستید نمیگذاریم خودتان راهی شوید چون به زحمت می افتید ، بهر صورت محبت کردند و مرا تا مقصد رساندند و بعد به مسیر خود رفتند ، در برگشت از آن مسیر تاکسی گرفتم . راننده فرد دنیا دیده و سرد و گرم چشیده ای بود ،بعد از پرس و جو و احوالپرسی و اظهار تاسف از سردی که در روابط ایجاد شده گفت میدانی که ما همه در اصل یک ملت بودیم و هستیم ما هم خودمان را فارس میدانیم و متعلق به ایران بزرگ ، سخن تمدارانی که هر روز در حال آمدن و رفتن هستند را خیلی ملاک نگیرید ملت ها هستند که علقه و دوستی شان به این سادگی ها از بین نمیرود ، راننده آشنایی خوبی از ایرانی ها داشت میگفت من در جریان فعالیت های ایرانی ها هستم از ابتدای استقلال تا بحال میدانم که برخی کشورها برای به هم زدن دوستی پایدار دو ملت برنامه ریزی کرده و پول خرج میکنند اما بجایی نمیرسند ، البته او سهم سفارت ایران و بقول خودش کاهلی های آنرا در وضع پیش آمده کم نمیدانست .قبل از پیاده شدنم گفت راستی این را هم بهت بگم که به دلیل علاقه زیاد به ایران و ایرانی ها اسم نوه ام را سلمان فارسی گذاشته ام .
به تازگی فرصت کردم کتاب سرگذشت خانم اینگرید برگمن را مطالعه کنم . کتاب از آن نظر برایم جالب بود که با خواندن آن صرفا داستان و سرگذشت یک هنرپیشه مرور نمیشود بلکه ابعاد مختلفی ازشرایط زندگی ، فرهنگ و هنر حاکم ، تفاوتهای موجود در نگاه اروپاییان آنزمان باآمریکایی ها ، سیر مهاجرت بسیاری از نخبگان اروپایی به آمریکا در آستانه جنگ جهانی دوم و سالهای جنگ نیز بنوعی مورد توجه قرار گرفته است .
اینگرید برگمن یکی از بزرگترین هنرپیشه های هالیود در سالهای دهه چهل تا اواخر دهه هفتاد قرن بیستم است . برگمن هنرمندی سویدی است که پس از بازی در چند فیلم سینمایی در کشورش ، در سالهای نزدیک به شروع جنگ جهانی دوم عازم اروپا میشود. او طی سالهای بازیگری ، در فیلم های معروف تاریخ سینما ، همچون کازابلانکا ، آناستازیا ، قتل در قطارسریع السیر، چراغ گاز و . . . بازی کرد که سه بار جایزه آسکار را برایش به ارمغان آورد . اینگرید برگمن با بزرگترین کارگردان های تاریخ سینما از جمله روبرتو روسیلینی ، ویکتور فلیمینگ، آلفرد هیچکاک ، اینگمار برگمان ، ،کارکرد. گذشته از شرح زندگی زندگی و شرایط پرفراز نشیب زندگی او ، در این کتاب می توان با چگونگی رشد و جهانی شدن تولیدات هالیود آشنا شد .
ارتباط نزدیک و بهره گیری از داستان های نویسندگان برتر آنزمان همچون برناردشاو انگلیسی نمایشنامه نویس و منتقد ادبی معروف ، جان اشتاین بک ، نویسنده آمریکایی کتاب های خوشه های خشم ، موش ها و آدم ها و . همچنین ارنست همینگوی نویسنده کتاب های پیرمرد و دریا ، وداع با اسلحه و . . . که هر سه نویسنده از دریافت کنندگان جایزه نوبل هستند ، سالهای اوج بازیگری این بازیگر همچنین قدرت و ظرفیت هالیود در آنزمان را نشان میدهد .
چاپ اول کتاب توسط نشر قطره و در سال ١٣٨٣ صورت گرفته است.
به تازگی فرصت کردم کتاب سرگذشت خانم اینگرید برگمن را مطالعه کنم . کتاب از آن نظر برایم جالب بود که با خواندن آن علاوه بر داستان و سرگذشت یک هنرپیشه معروف هالیودی نیمه قرن بیستم ، ابعاد مختلفی ازشرایط زندگی ، فرهنگ و هنر حاکم ، تفاوتهای موجود در نگاه اروپاییان آنزمان باآمریکایی ها ، سیر مهاجرت بسیاری از نخبگان اروپایی به آمریکا در آستانه جنگ جهانی دوم و سالهای جنگ نیز بنوعی مورد توجه قرار گرفته است .
اینگرید برگمن یکی از بزرگترین هنرپیشه های هالیود در سالهای دهه چهل تا اواخر دهه هفتاد قرن بیستم است . برگمن هنرمندی سویدی است که پس از بازی در چند فیلم سینمایی در کشورش مورد شناسایی و توجه فیلم سازان آمریکایی قرار گرفت ، او در سالهای نزدیک به شروع جنگ جهانی دوم عازم اروپا شد و طی سالهای بازیگری ، در فیلم های معروف تاریخ سینما ، همچون کازابلانکا ، آناستازیا ، قتل در قطارسریع السیر، چراغ گاز و . . . بازی کرد که سه بار جایزه آسکار را برایش به ارمغان آورد .
اینگرید برگمن با بزرگترین کارگردان های تاریخ سینما از جمله روبرتو روسیلینی ، ویکتور فلیمینگ، آلفرد هیچکاک ، اینگمار برگمان ، ،کارکرد. گذشته از شرح وقایع و شرایط پرفراز نشیب زندگی او ، در این کتاب می توان با چگونگی رشد و جهانی شدن تولیدات سینمایی هالیود آشنا شد .
ارتباط نزدیک و بهره گیری از داستان های نویسندگان شاخص آنزمان همچون برناردشاو انگلیسی نمایشنامه نویس و منتقد ادبی معروف ، جان اشتاین بک ، نویسنده آمریکایی کتاب های خوشه های خشم ، موش ها و آدم ها و . همچنین ارنست همینگوی نویسنده کتاب های پیرمرد و دریا ، وداع با اسلحه و . . . که هر سه نویسنده از دریافت کنندگان جایزه نوبل هستند ، سالهای اوج بازیگری این بازیگر همچنین قدرت و ظرفیت هالیود در آنزمان را نشان میدهد .
چاپ اول کتاب توسط نشر قطره و در سال ١٣٨٣ صورت گرفته است.
درباره این سایت